درهفته پایانی مهر و هفته آغازین آبان ۱۳۹۹ سه جوان ایرانی به نامهای محسن یا عباس مینباشی (به ضرب گلوله در اسفراین)، مهرداد سپهری (تحت شکنجه در مشهد) و کژوان الماسی (به دست نیروهای امنیتی با دو گلوله در تهران پس از مراسم شجریان) کشته شدند. از کشته شدن دو جوان اول فیلمهایی نیز وجود دارد که به دست مردم کوچه و بازار ضبط و بارگذاری شده است. در آبادان نیز فیلمی از برخورد حراست پالایشگاه آبادان با زن جوانی با صورت پر خون منتشر شد که مامور حراست با باتوم بر بدن وی میزند، پایش را بر سینه زن گذاشته و با دست سینههای وی را لمس میکند. قوای قهریه جمهوری اسلامی هیچ از این موارد را انکار نکردهاند و بوقهای تبلیغاتی جمهوری اسلامی تلاش کردند مهرداد سپهری را فردی مزاحم مردم معرفی کنند و ویدیویی در این مورد از سوی خبرگزاری فارس منتشر شده است، اما این ویدیو بیشتر نشان میدهد که دیگران به سپهری حمله میکنند تا سپهری به آنها.
موارد فوق در چهل سال گذشته جریان داشتهاند و تنها تفاوت در سالهای اخیر ضبط شدن برخی رخدادها و انتشار آنها در فضای وب به دست شهروندان عادی است. در این مطلب به وجوه قضایی، حقوقی و سیر پروندههای مربوطه (مثل اعترافگیری از قربانی در ماجرای حمله به دختر آبادانی یا عدمبازداشت یا اخراج مامور متهم به قتل در مورد مهرداد سپهری) نمیپردازم، بلکه عکس العمل عمومی به این گونه قتلها و رویدادها در شبکههای اجتماعی مد نظر است. آیا کسانی که در شبکههای اجتماعی اظهار نظر میکنند، برخوردی متوازن با موارد داخلی و خارجی از این سنخ داشتهاند؟ واقعیت این است که اعتراض به رفتارهای خشونتآمیز پلیس در ایران بسیار محدودتر از اعتراض به این گونه موارد در اروپا و آمریکا از سوی کاربران ایرانی است. چرا؟
فقط جان سیاهان اهمیت دارد؟
پس از مرگ جورج فلوید به دست یک پلیس شهر مینیاپولیس (در ایالات متحده برخلاف تبلیغات دولتی جمهوری اسلامی یک سازمان واحد به نام «پلیس آمریکا» وجود ندارد و هر منطقه پلیس خاص خود را دارد که تحت نظر شهردار با ضوابط خاص فعالیت میکند) فضای شبکههای اجتماعی فارسیزبان به نحوی بیسابقه و یکباره پر شد از عباراتی مثل «جان سیاهان اهمیت دارد»، «آمریکای نژادپرست» و «نژادپرستی ساختاری در ایالات متحده». حتی برخی رسانههای فارسی زبان خارج کشور صراحتا به «کشته شدن» وی به دست پلیس این شهر اشاره داشتند در حالی که کشته شدن مهرداد سپهری به عنوان «مرگ» معرفی شد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
جوانانی که اصولا در مسائل سیاسی ایران هیچ اظهار نظری در عمرشان نکرده بودند پس از مرگ چند افریقاییتبار آمریکایی یکباره به مبارزان عدالت اجتماعی آن هم در آمریکا تبدیل شدند و نه تنها برای سیاهان دل میسوزاندند بلکه ایرانیان مقیم آمریکای شمالی و اروپا را به شرکت در اعتراضات دعوت میکردند. تا این جای کار مشکلی نیست. سکوت آنها در موارد مشابه که به زندگی خود آنها مربوط میشود پرسشبرانگیز است.
در دلخراش بودن مرگ فلوید شکی نیست و هر کس که به آن ویدیو نگاه کند متاثر میشود، اما متاثر شدن به معنای نادیده گرفتن دیگر رخدادها و دیگر مواضع و اظهار نظر افراد در عالم واقع نیست. کسانی که احساسات انسانیشان در مشاهده مرگ افراد تحریک میشود، نمیتوانند در برابر مرگ جوانان نیجریهای به دست پلیس (حدود ۱۰ تا ۲۰ نفر در تاریخ ۱۷ اکتبر ۲۰۲۰) بیتفاوت باشند و در برابر مرگ جوان آمریکایی با تفاوت.
چرا در مسائل ایالات متحده اظهار نظر میکنند
فقدان اظهارنظر انبوه در مورد شقاوت قوای قهریه در ایران را دیگر به عدماطلاع نمیتوان نسبت داد چون هم رسانههای فارسیزبان خارج کشور و هم شبکههای اجتماعی این موارد را منعکس میکنند. فیلم کشته شدن جوان اسفراینی و فیلم شکنجه جوان مشهدی در رسانهها پخش شده است. اتفاقا اگر موضوع سوءپیشینه یا رفتار نادرست از سوی قربانیان مطرح باشد (تا برخورد نیروی انتظامی و بیتفاوتی بدان توجیه شود) اکثر افرادی که در آمریکا توسط پلیس شهرها و مناطق برونشهری کشته شدهاند دارای سوءپیشینه بودهاند. سوءپیشینه یا رفتار نادرست (اگر متضمن به کار بردن سلاح گرم و سرد یا اقدام برای آن نباشد) نمیتواند توجیه خوبی برای تیراندازی یا شکنجه به دست پلیس باشد.
علت تمرکز بر مسائل اجتماعی آمریکا این است که اولا چپروی و چپنمایی و سخن گفتن علیه آمریکا به مثابه یک ابرقدرت مُد زمانه شده است، درست مثل دهههای شصت و هفتاد میلادی در سراسر عالم. اما علت دوم اهمیت بیشتری دارد. هیچ کس برای دشمنی لفظی علیه ایالات متحده خسارتی نمیپردازد چه در این کشور و چه در خارج آن. سنت آزادی بیان در ایالات متحده تضمین کننده حقوق همه کسانی است که علیه این کشور سخن میگویند و کسی با جان و مال و آبرویش در این مخالفت بازی نمیکند. از این جهت است که جوانان ایرانی به راحتی علیه همه نهادها در ایالات متحده سخن میگویند. جالب است که این گروه در مورد خشونت پلیس در ونزوئلا یا کوبا یا مصر و ترکیه و نیجریه سخنی به زبان نمیآورند و فقط بر ایالات متحده تمرکز دارند در حالی که اظهار نظر در مورد آن کشورها نیز هزینهای ندارد مگر آن که این جوانان متوجه ناخشنودی حکومت از انتقاد از کوبا یا ونزوئلا شده باشند.
مشخص است که اظهار نظری ساده در مورد خشونت نیروی انتظامی یا سپاه و بسیج و وزارت اطلاعات در ایران برای ایرانیان هزینههای سنگین دارد. در داخل کشور پس از این اظهارنظرها افراد تحت تعقیب قرار میگیرند و گاه ماهها و سالها متحمل زندان و محرومیت از حقوق سیاسی و اجتماعی میشوند. ایرانیان خارج از کشور نیز در پی این اظهار نظرها از رفتن به داخل محروم میشوند چون ممکن است در فرودگاه بازداشت شوند. اما پرسش این است که آیا سکوت در مورد گروهی از قربانیان پلیس و سروصدا راه انداختن در مورد گروهی دیگر این افراد را فرصتطلب، موجسوار یا دوگانهگو نشان نمیدهد؟
فراتر از تبلیغات دولتی
البته در دوران اعتراضات و شورشها در ایالات متحده یک حرکت سازماندهی شده از سوی بسیج نیز وجود داشت که گردهماییهایی را نیز در این مورد در ایران برگزار کرد و در مشهد برای فلوید شمع هم روشن کردند. در دوران اعتراضات در ایالات متحده همه مقامات کشور از سیاسی و نظامی و قضایی در مورد مرگ جورج فلوید (یا دیگر آفریقاییتباران) اظهار نظر کردند و قتل وی را وحشیانه و آمریکا را بدین خاطر دارای خو و طبیعت غیرانسانی معرفی کردند. اما در موارد ذکر شده در ایران همه ساکتند و احتمالا خواهند بود. این حرکت سازمانیافته همراه بود با انبوهی از اظهارنظرهای احساسی و بدون پشتوانه اطلاعاتی (نسبت دادن قتلها به نژادپرستی) که مثل باران بهاری کوتاهمدت بود و به سرعت فراموش شد.
سوگواران آفریقاییتبارهای آمریکایی کجایند؟
امروز بعد از مرگ سه جوان ایرانی به دست نیروهای امنیتی و نیروی انتظامی و ضرب و جرح دختر آبادانی بسیاری از آن جوانانی که مرگ جورج فلوید برایشان همانند مرگ عزیزانشان گران بود در برابر مرگ هموطنان خود سکوت پیشه کردهاند. ملیت افراد کشته شده اهمیت چندانی ندارد، اما این پرسش را از سوی وطندوستان ایرانی میتوان در برابر سوگواران ایرانی جورج فلوید و بری یانا تیلور و جیکوب بلیک گذاشت که چطور مرگ یک آفریقاییتبار در ایالات مینهسوتا، کنتاکی و ویسکانسین با هزاران کیلومتر فاصله دل آنها را به درد میآورد، اما گرفته شدن جان جوان مشهدی و اسفراینی و سنندجی و ضرب و جرح یک زن جوان آبادانی چنین تاثیری را ندارد. آیا آنها خبر دارند که خانواده کشتهشدگان آمریکایی دهها میلیون دلار از پلیس خسارت خواهند گرفت، اما در ایران فقط اعترافگیری، تهدید و دفن عزیزان در شرایط امنیتی نصیب خانوادهها میشود.